محمد خوش بین

دیشب همه اَش ثانیه بر دار کشیدم
دلتنگِ خودم بودم و سیگار کشیدم

با مشت زدم بر سرش وباز تپش کرد
با این روش از قلبِ خودم کارکشیدم

یک دفعه کبوتر شدم و بال گشوده
تا صبح زمان نامه به منقار کشیدم

یک باره شدم مورچه ، از روزن ذهنم
تا کلبه ی ویران غزل بار کشیدم

گنجشک شدم، لقمه ی چربی که به سختی
خود را بدر از معده ی یک مارکشیدم

با ناخنِ سرما زده ام ، یک زنِ عریان
روی تنه ی نرم سپیدار کشیدم

تا اینکه مهندس شدم و بر رُخِ کاغذ
بینِ خود و یک واهمه دیوار کشیدم

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۱)

خدای هیاهو

برای من منی باقیست

دو اتفاق به هم بافته دو رنگ عجیبدو چشم شوخ دو تا مهره ی قشنگ...

من از یاد تمام دوستانم، فراموشم، فراموشم، فراموشتمام دلخوشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط